سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان و دانش، برادران همزادند و دو رفیق اند که از هم جدا نمی شوند . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----28174---
بازدید امروز: ----27-----
بازدید دیروز: ----17-----
جلسه اباصالح المهدی شهرضا

 

نویسنده: مهدی داوودزاده
یکشنبه 85/8/21 ساعت 8:48 صبح

روح چیست؟

 

روح, موجودى مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضاى بدن, به او متکى است.

واژه روح در قرآن در سوره ها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن, همان موجودى است که مبدإ حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است, بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: ((...فاتخذت من دونهم حجابا فإرسلنا الیها روحنا))(1).

((..مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام, ما روح خود را به سوى او فرستادیم)).

و آیه مبارکه: ((و کذلک إوحینا الیک روحا من إمرنا))(2). ((همان گونه(که بر پیامبران پیشین, وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم)). و آیات دیگر. پس براى روح, مصداقى در انسان هست و مصداق هاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر.

این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالت بر این دارد که مراد از روح, تنها روح انسانى است, آیه مبارکه زیر است:

 

((یسئلونک عن الروح قل الروح من إمر ربى))(3).

((از تو (اى پیامبر) راجع به روح مى پرسند, بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است)).

در این آیه گرچه روح, مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه, استفاده مى شود که مراد از روح مورد سوال, روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است.
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات به کار رفته است(4).

مفسر بزرگ اهل سنت ((شیخ ابوالفتوح رازى)) در تفسیر ((روح الجنان))(5). در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مى گوید:

((آنچه در این آیه مورد سوال قرار گرفته, روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمى ماند)).

مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مى کند:

((تفسیر روح با این مفهوم درست تر به نظر مى آید که سوال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود, خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح, اطلاع یافته بودند, تعجب بشر درباره روح از آن است که مى بیند قدرتى است بر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مى گردد و روح, او را سالها از فرسودگى و تعفن, نگاه مى دارد و به حرکت و سخن مى آورد و تعقل و ادراک مى کند و اینها هیچ یک, کار جسم نیست, جسم, سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مى جهد و جسم را مى جهاند.

((حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟ خداوند جواب داد که مبدإ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت, دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود, همه چیز جامد بود و صامت)).

تفسیر آیه ((و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا)). ((شما آدمیان جز اندکى که از علم, نصیب ندارند)). این است که روح از دیدگاه قرآن, موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم, بروز مى دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بى خبرید!

مرحوم ((بحرانى)) مولف تفسیر ((برهان)) در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر(ع) نقل مى کند که فرمود:

((معناى آیه, این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح, آگاهى ندارند)).

استاد معظم علامه فقید, سید محمد حسین طباطبائى(ره) در تفسیر ((المیزان))(6) مى نویسد:

((کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده, به معناى مبدإ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مى شود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام ((نفس ناطقه)) مى باشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود, وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است)).

چنانکه در آیه دیگر مى فرماید:

((..انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(7).

((فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند, تنها به آن مى گوید: موجود باش! آن نیز بى درنگ موجود مى شود)).

از این آیه معلوم مى شود که:

1. امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود, وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى.

2. موجودى به نام روح, وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح(ع) به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده, آنجا که مى فرماید: ((انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمه إلقاها الى مریم و روح منه))(8). ((مسیح, عیسى بن مریم, فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القإ کرده است و روحى از جانب او است)).

خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسان ها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان, عطإ شده است چنانکه در مورد خلقت حضرت آدم(ع) مى فرماید:

((فاذا سویته و نفخت فیه من روحى))(9). ((هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم)). و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: ((ثم سواه و نفخ فیه من روحه))(10) ((سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید)).

در این دو آیه روح, متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه ((من)) آورده شده یعنى مبدإ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را ((نفخ)) یعنى دمیدن نهاده است(11) هم چنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: ((یلقى الروح من إمره على من یشإ))(12). ((وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القإ مى نماید)). و آیه ((ینزل الملائکه بالروح من إمره على من یشإ من عباده))(13). ((فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مى فرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید)).

و آیه ((تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل إمر))(14).

((فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است)). چنانکه خوانندگان ملاحظه مى کنند, کلمه ((من)) در همه این آیات مى فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مى کند و مى فرماید:

((انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(15). ((فسبحان الذى بیده ملکوت کل شىء)), ((جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را, امر کند به او و بگوید باش, پس به وجود مى آید)).


عالم خلق و عالم امر

به طور کلى در مطالعه آیات قرآنى در جهان آفرینش دو پدیده, جلب توجه مى نماید: یکى پدیده ((خلق)) که در مسیر سلسله علل و اسباب, قرار داشته و بر زمان و مکان, منطبق مى گردد و مسیر تکامل را تدریجا مى پیماید. دیگرى پدیده ((امر)) که نشان دهنده ارتباط موجودات با خداوند مى باشد, در این پدیده, تدریج وجود ندارد و تنها با اراده خداوند به طور آنى, موجود مى گردد و اسباب و وسائل مادى در آن راه ندارد و در حقیقت پدیده و عالم امر که روح از آن عالم است, عالم موجودات غیر مادى است(16).

مرحوم علامه طباطبائى(ره) در معناى امر در ذیل آیاتى که از تفسیر ((المیزان)) نقل کردیم, مى گوید: امر هر چیز عبارت است از ملکوت آن چیز و براى هر موجودى, ملکوتى و امرى است که در آیات 185 و آیه 75 سوره انعام و آیه 4 سوره قدر به آن اشاره شده است.

مطابق آیات قرآن هر دو پدیده یعنى پدیده مادى و قابل لمس یعنى ((عالم خلق)) و پدیده هاى امرى و مجرد غیر مادى یعنى ((امر و خلق)) هر دو از جانب خداوند مى باشد چنانکه در سوره اعراف آیه 54 مى فرماید:

((الا له الخلق و الامر)). ((آگاه باشید که آفرینش و تدبیر جهان از آن اوست یعنى به فرمان او است)).

خداوند این معنى را در آیات دیگر از جمله آیه 59 سوره آل عمران, نیز متذکر مى گردد به این صورت که ابتدا خلقت آدم را ذکر و ارتباط آن را با خاک که یکى از اسباب آن است, بیان, سپس وجود آن را بدون ارتباط به چیزى با تعبیر ((کن)) یعنى ((باش)) خاطرنشان مى سازد پس کیفیت خلقت آدم به صورت تدریج, انجام پذیرفته ولى نفخ روح به صورت غیر تدریجى و یا پدیده امر به وجود آمده پس روح انسان به امر خداوند موجود گشته است و نظیر این آیه را خوانندگان مى توانند در آیات 12 تا 14 سوره ((مومنون)) مطالعه نمایند.

چنانکه در آیه 59 سوره آل عمران ملاحظه مى گردد, قرآن پیدایش پدیده روح را به عنوان کیفیتى متفاوت با مراحل قبلى, معرفى کرده است یعنى جنین در ماه هاى اول دوره جنینى, داراى حیات و در حال رشد و نمو مى باشد و موقعى که رشد به حدى رسید که ساختمان قلب, کامل گردید و شروع به طپش نمود و اعضاى بدن کامل شد, حیات نباتى جنین تبدیل به حیات عالى ترى گردیده, پدیده دیگرى به نام روح و نفس, به وجود مىآید و از آن تعبیر به کیفیت امرى شده است.

در روایت وارد از امام سجاد(ع) در تفسیر نورالثقلین(17) به این حقیقت اشاره شده که حیات ابتدائى که بیشتر, جنبه نباتى دارد به کیفیت بالاترى که براى تعقل و زندگى مستقل آماده گردیده, تبدیل مى گردد(18).

پس از آیات فوق استفاده مى شود که روح موجودى محقق و مجرد از ناحیه پروردگار بوده, جسم نیست زیرا به تعبیر مولف کتاب ((رساله النفسیه))(19) ((جسم قسمت پذیر بوده و روح, قسمت پذیر نیست, و روح عرض هم نیست زیرا که عرض را به خود, قیام نبود و جان, اصل آدمى است و همه اعضإ, تبع وى است, عرض چگونه بود...؟))

جالب این است که مولف کتاب ((رساله النفسیه)), ((فضل الله بن حامد حسینى)) متوفاى 921هـ.ق. بعد از ذکر مطالب یاد شده, دو بیت شعر فارسى نیز در زمینه مورد بحث چنین سروده است:

سرى است که جز نهفتنش نیست روان

درى است نفیس و سفتنش نیست روا

رازى که میان جان جانان منست

دانسته نیست و گفتنش نیست روا

 

پى نوشت:
1. مریم, 17.
2. شورى: 52.
3. اسرإ, 85.
4. بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى, جلد اول, تإلیف دکتر سید ابوالقاسم حسینى, سال 1364, ص 21 و 20.
.5 تإلیف: شیخ ابوالفتوح رازى, با حواشى مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى, کتابفروشى اسلامى, سال 1385هـ ق.
6. ترجمه آقاى موسوى, ج25, ص 340 و 341. 7. سوره یس, آیه 89.
8. سوره نسإ, آیه 171.
9. حجر, 29.
10. سجده, 9.
11. کتاب بررسى مقدماتى روانشناسى اسلامى, ص 23.
12. مومن, 15.
13. نحل: 2.
14. قدر, 4.
15. یس, 82.
16. رساله نفسیه, تإلیف: فضل الله بن حامد الحسینى, متوفاى 921هـ, ص 27.
17. ج1, ص 540.
18. بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى, ج1, ص 24 - 25.
19. ص 27 و 28.

 

 


    نظرات دیگران ( )

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • آوای آشنا

  •