اهل زمین یا آسمان سیاره یا من کوکبم اهل خیال و عالمش من اهل دنیا نیستم من ذره ایی پر جست و خیز یا موجی اندر عالمم با جمع یارانم کیم بی کالبد من کیستم دنگزلوئی یا شهری ام نی رنگ این و آن نی ام من نیستم مرد دغا من با صفا و حیرتم من مانده ام که کیستم این را بدان من نیستم مامورم اندر این زمان ذکر حبیبم در کنام هم مشرب اهل الست من آسمانی مسلکم ایوبم اندر صابری دائم حزین یعقوبی ام عبد و غلام آن کسم کز مشربش آنجا رسم خواهم به امید خدا آن قوس مانع بشکنم بر رفرفش بنشسته و آنجا که او خواهد رسم تا نشنوی دیگر ز من من کیستم من کیستم | من کیستم من کیستم اینجائی ام آنجائی ام جرم سه بعدی ام مگر جنبنده ای دنیا خورم من اینم و یا آن بدم وهمی مگر من آدمم با کالبد چون خوانیم با فکر و اندیشه کیم اهل بیابانم مگر یا مفلسی اندر دهم نه من دهاتی نیستم من عاشق هر حیرتم من ناله ای بی نی شدم من قاصدی خوش پی شدم من از دیار عاشقان هوهو زن مست مدام داوودی و نوحی صفت عیسی و موسی مشربم مست شرب آدمم ذریه ی پیغمبرم ای اهل دنیا گر که من کافر و یا ترسائی ام نی در مکان و در زمان خواهم فراتر برپرم برتر پرم بالاروم رسم دو عالم بر کنم اینک بیا ای یار من بهر خدا گو من کیم |